شهر تاریکی

شعر و متن های ادبی

شهر تاریکی

شعر و متن های ادبی

ادامه زندگی

برای من و برای ادامه ی زندگی چیز خاصی لازم نیست

 

یک اتاق کوچک

 

 چند کتاب

 

 کمی طناب

 

 و یک دوست خوب  خوب

 

 که از زیر پای من چارپایه را بکشد...

 

 

طناب را به کجا ببندم؟

 

 برای رسیدن به سقف چهارپایه کوتاه است ،

 

 چند کتاب باید زیر پایم باشد !

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ف ز دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:52 ب.ظ

به نام تنها پناه آشفتگان دیارسرنوشت تقدیم به توکه هنوزهم تکه ای ازآسمان درچشمانت،جرعه ای ازدریا دردستانت وتجسمی زیبا ازخاطره ایثار گل های سرخ درمعبد ارغوانی دلت به یادگارمانده است. نخستین چکه ناودان بلند یک احساس رادرقالب کلامی ازجنس تنفس باغچه های معصوم یاس به روی حجم سپید یک دفترمی ریزم وآن رابا لهجه همه پروانه صفت های این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری دل زلالت هدیه می کنم. در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد