سگی ، تمام دغدغه اش استخوان سرش بود .
آن هنگام که گرسنگی بر او چیره گشت
با استخوان سرش نان ساخت
برای توله سگهای گرسنه اش
و چه بی دغدغه می رقصیدند
توله سگها به دور نان در آن روز سیاه
شب هنگام چه آرام خوابیده بود سگ
چیزی شبیه مرگ
بی دغدغه
بی ......
salam
kheyli tasvir sazi va mazmoune khoubi dare faghat tashbihe vojoude khode sag ke az khodash be touleha mide ta sir shavand be nan be nazare man 1 kami adam ro az mazmoun dour mikone.
movafagh bashid.
شب
سکوت
تاریکی
خستگی
زوزه سگ ها
و طنین صدای آن
در دل کوه
و دستی سرد
که
در تاریکی شب
نوازشی یخی را
تقدیم می کند