شهر تاریکی

شعر و متن های ادبی

شهر تاریکی

شعر و متن های ادبی

گذشته

بیاد افشین مقدم

گذشته یه زخم پیر و کهنه است خوب نمیشه

تو ابرا یه ابر گریه سازه کور نمیشه

دور نمیشه

یه مرغ جلب که هیچوقت نمیره

یه دشت خشک که با اشک جون می گیره

یه زنجیزه یه بند یه دیواره بلنده

گذشته جنس کوهه مثل سنگه

چه سخته

چه سخته

گذشتن از دیوارگذشته

یه خواب

رسیدن به فردایی که پشت ان نشسته

گذشته

تو فریاد تموم گریهامی

یه عمره

تو بیداری تلخ قصهامی

تو شبهام را به بیزاری کشوندی

تو خورشید یه بیخواب سوزوندی

تو ازاری

تودردی

یه دیوار بلندی

گذشته

جنس کوهی مثل سنگی

چی می شد چی می شد

که تمام لحظه های من بمیرن

بمیرن ، بمیرن

که امروز منو از من نگیرن

که امروز منو از من نگیرن

نظرات 1 + ارسال نظر
ارشیا....شیوا جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:33 ق.ظ http://malosak.blogsky.com

مفید و عالی بود
لینک کن مارو مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد