سگی ، تمام دغدغه اش استخوان سرش بود .
آن هنگام که گرسنگی بر او چیره گشت
با استخوان سرش نان ساخت
برای توله سگهای گرسنه اش
و چه بی دغدغه می رقصیدند
توله سگها به دور نان در آن روز سیاه
شب هنگام چه آرام خوابیده بود سگ
چیزی شبیه مرگ
بی دغدغه
بی ......