شهر تاریکی

شعر و متن های ادبی

شهر تاریکی

شعر و متن های ادبی

برج

با دریغی  سنگین

 شعر آمیخته با حسرت  یک خاطره را

قصه حادثه ی برج و کبوتر  را

یک بار دیگر می خوانم

ای پرنده ی مهاجر ای مسافر

ای مسافر من  ،  ای رفته  به معراج

  تو به اندازه ی  قدرت پریدن

 تو به اندازه ی  دل بریدن  از خاک

عزیزی

زیر این گنبد نیلی ،‌ زیر این  چرخ کبود

 توی یک  صحرای  دور ،‌ یه برج پیر و کهنه بود

یه  روزی  زیر هجوم   وحشی  بارون و باد

از افق ،  کبوتری  تا برج کهنه  پر گشود

 خسته و گمشده  از اون ور  صحرا می اومد

  باد پراشو  می شکست  بارون بهش  سیلی  می زد

  برج تنها  سرپناه خستگی شد

 مهربونیش  مرهم  شکستگی  شد

اما این حادثه ی  برج و کبوتر 

قصه ی  فاجعه ی  دلبستگی  شد

آخر این قصه رو ... تو می دونی .... تو می دونستی

 من نمی تونم برم .... تو می تونی  .... تو می تونستی

  باد و بارون  که تموم  شد ، اون  پرنده پر کشید

  التماس  و اشتیاقو تو چشم  برج  ندید

  عمر  بارون  عمر خوشبختی برج کهنه بود

بعد  از اون  حتی  تو خوابم  اون پرنده  رو ندید

  ای پرنده  ی من   ای مسافر من

 من همون  پوسیده ی  تنها نشینم

 هجرت  تو هر چه  بود معراج تو بود

اما من  اسیر  مرداب زمینم

راز  پرواز  و  فقط  تو می دونی ... تو می دونستی

  نمی تونم  بپرم .... تو می تونی .... تو می تونست

نظرات 1 + ارسال نظر
آتنا سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ب.ظ http://www.marhham.blogsky.com

I wish you Health...
So you may enjoy each day in comfort.

I wish you the Love of friends and family...
And Peace within your heart.

I wish you the Beauty of nature...
That you may enjoy the work of God.

I wish you Wisdom to choose priorities.. .
For those things that really matter in life.

I wish you Generousity so you may share...
All good things that come to you.

I wish you Happiness and Joy...
And Blessings for the New Year.

I wish you the best of everything.. .
That you so well deserve.

HAPPY NEW YEAR 2008

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد