شهر تاریکی

شعر و متن های ادبی

شهر تاریکی

شعر و متن های ادبی

زندگی

زندگی صحنه یکتا هنرمندی ماست

هر کس نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

نظرات 1 + ارسال نظر
shounraf چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:05 ق.ظ

شبی آرام چون دریا بی جنبش
سکون ساکت سنگین سرد شب
مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد
دو چشم خسته ام را خواب می گیرد
من اما دیگر از هر خواب بیزارم
حرامم باد خواب و راحت و شادی
حرامم باد آسایش
من امشب باز بیدارم
میان خواب و بیداری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد